من از عقرب نمیترسم ولی از نیش میترسم

ندارم ترسی از بیگانگان ، از خویش می ترسم

ندارم وحشتی از یوز و ببر و حمله شیران

از آن گرگی که می پوشد لباس میش میترسم

مرا با خوانقاه و خرقه و درویش کاری نیست

ولی از آن مسلمانان نا درویش میترسم

مطمئن باش و برم

ضربه ات کاری بود

دل من سخت شکست

و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی

به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود

و خیالم میگفت تا ابد مال تو بود

تو برو

برو تا راحت تکه های دل خود را سر هم بند زنم

نه تو مانی و نه هیچ یک از مردم این آبادیچ

به حباب نگران لب یک رود قسم

و به آن لحظه شادی که گذشت

غصه هم میگذرد

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز

خدایا مهارت مراقبت از آنچه به ما بخشیده ای را در قلبمان بکار ، زیرا در از دست دادن استادیم .

                                                                                                                              دکتر علی شریعتی

مثل کبریت کشیدن در باد ، دیدنت دشوار است .

من به معجزه عشق ایمان دارم میکشم آخرین کبریتم را در باد ، هر چه بادا باد .

واژه هایت همه نور

و کلامت همه شور

من تو را می جویم

من تو را می خواهم

سوی تو آمده ام

در تو هم خواهم مرد

ای که چون باد بهار میروی دشت به دشت

میروی کوه به کوه

کاش میشد من هم بروم تا دل کوه

از فراسوی بهار آشنایی پیداست

با توام با تو خدا

یک کمی معجزه کن چند تا دوست برایم بفرست

پاکتی از کلمه

جعبه ای از لبخند

نامه ای هم بفرست

کوچه های دل من باز خلوت شده است

قبل از اینکه برسم دوستی را بردند

یک نفر گفت به من : باز دیر آمده ای    دوست قسمت شده است

با توام با تو خدا

یک دل قلابی ، یک دل خیلی بد ، چقدر می ارزد ؟

من که هر جا رفتم جار زدم :

شده این قلب حراج

بدوید

یک دل مجانی قیمتش یک لبخند به همین ارزانی

با تو ام با تو خدا

پس بیا این دل من مال خودت

من که دیگر رفتم

اما .....

اما ببر این دل را دنبال خودت

امروز هوای دلم ابری است

ابری تر از همیشه

مادرم امروز همه ی ابر ها به خاطرت میگریند و می غرند

و اینجا سکوتی حکم فرماست ، سکوتی مطلق

و من تنها صدای پای باران را میشنوم که گویی از این روزگار شکایت دارند

و خود را سخت بر در و دیوار می کوبند

مادرم امروز من در تنهایی غرقه ام

تنها تر از تنهایی

و کوله بارم را که پر از خستگی است بسته ام

دستانم را بگیر و مرا با خود ببر که من نیز با تو خواهم آمد

مادر مهربانترین مهربانان دوستت دارم

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند .........  جوانان سعادتمند پند پیر دانا را

حدیث از مطرب و می گوی راز دهر کمتر جوی......  که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را